|
جمعه 24 تير 1390برچسب:, :: 14:46 :: نويسنده : tiyara najafi
اینا داستان های جالب خونه ی ماست پیشنهاد میکنم بخونین کنین واقعا روحتون شاد میشه
تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن.مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ شیشه ی نازک تنهایی دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اکو حال کنین کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟ . . .پـَـَـ نــه پـَـَــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه مرغ عشقم مرده و درحالي كه پاهاش روبه بالاس افتاده كف قفس. دوستم اومده مي گه : اِ مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ كمر درد داشته دكتر گفته بايد طاق باز دراز بكشه كف قفس چند ماه پیش با خانواده رفتیم تهران سر مزار یکی از بستگان تو بهشت زهرا دنبال قبر فامیلمون می گشتیم. یه ادم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد میگه دنبال قبر کسی می گردین؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زود تر از موقع نمرده باشه ساعت ١١ اومدم خونه مامانم ميگه الان اومدي؟ ميگم په نه! ٢ساعت پيش اومدم الان تكرارش داره پخش ميكنه زنگِ خونه رو میزنم مامانم میپرسه میخای بیایی تو ؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام ببینم اف ف سالمه یا نه نظرات شما عزیزان: saeed
ساعت19:37---4 شهريور 1391
اینا که یه سال پیش تو مجله و این ور اونور نوشته بودن اونوقت اومد شد داستان های خونه شما
انگار یکی جوک میگه میزنی به اسم خودت پیمان
ساعت13:09---25 ارديبهشت 1391
ایول تیارا جونم
رامین
ساعت21:05---25 تير 1390
خیلی باهال بود عکس پایینی هم قشنگه اما....... صب کن ببینم ساعت یازده اومدی خونه.........میکشمت
|